وجوه اعجاز قرآن
نیکان
دو شنبه 28 فروردين 1396برچسب:نیکان, :: 23:15 ::  نويسنده : علی یگانه

خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد:

/ 117)

<مثل آنچه‏[ آنان‏] در زندگى اين دنيا[ در راه دشمنى با پيامبر] خرج مى كنند، همچون مثل بادى است كه در آن سرماى سختى است، كه به كشتزار قومى كه بر خود ستم كرده‏اند، بوزد و آن را تباه سازد؛ و خدا به آنان ستم نكرده، بلكه آنان خود بر خويشتن ستم كرده‏اند.»

<أم أمنتم أن يعيدكم فيه تارْ أخرى فيرسل عليكم قاصفاً من الريح فيغرقكم بما كفرتم ثم لا تجدوا لكم علينا به تبيعا»(الاسرأ، 17 / 69)

<يا مگر ايمن شديد از اين كه با ديگر شما را در آن‏[ دريا] باز گرداند و تند بادى شكننده و به‏[ سزاى‏] آنكه كفر ورزيديد غرقتان كند، آن گاه براى خود در برابر ما كسى نياييد كه آن را دنبال كند.»

و مى فرمايد:<و فى عاد اذا أرسلنا عليهم الريح العقيم»(ذاريات، 51 / 41)

<و در[ ماجراى‏] عاد[ نيز] چون بر[ سر] آنها باد مهلك را فرستاديم.»

و مى فرمايد:<و أما عاد فأهلكوا بريح صرصر عاتيْ.»(الحاقه، 69 / 6)/

<و اما عاد، به‏[ وسيله‏] تند بادى توفنده سركش هلاك شدند.»

شايد سبب اين باشد كه<ريح» شر آفرين است زيرا توفنده، ويرانگر و بى قرار مى وزد، و اين نوع باد به جهت استمرار و بى وقفه بودنش يك باد محسوب مى‏شود، و مردم نيز تغييرى در وزش يكسان آن احساس نمى‏كنند و آرامشى به خود نمى‏بينند، چرا كه توفنده و ويرانگر است و يكسره مى وزد و همين باعث ترس و دلهره از آن است.اما<الرياح»بادها كه در بردارندگان خير و بركت هستند، گاهى مى وزند و گاهى آرام مى گيرند، تا مايه بارش ابرها شوند، پس<الرياح» بريده بريده و آرام مى‏وزند، به طورى كه هر كه در معرض آن قرار گيرد در مراحل مختلف وزيدن بادها، احساس آرامش مى كند/

پس در اين بيان قرآن تصويرى از احساس روحى، روانى آدمى نيز دريافت مى‏شود.(12)

اما درباره مسخر كردن<الريح» براى حضرت سليمان عليه‏السلام كه خداوند مى فرمايد:<و لسليمان الريح غدوها شهر و رواحها شهر»(سبا، 34 / 12)/

باد را براى سليمان‏[ رام كرديم‏] كه رفتن آن با مداد يك ماه و آمدنش شبانگاه يك ماه‏[ راه‏] بود/

و<فسخرنا له الريح تجرى بأمره رخأ حيث أصاب»(ص، 38 / 36)/

<پس باد را در اختيار او قرار داديم كه هر جا تصميم مى گرفت، به فرمان او نرم و روان مى شد.»

ظاهر اين گونه است كه نعمت روشن‏تر و سنت الهى‏ آشكارتر است، زيرا آن چيزى كه از آن انتظار شر و آسيب مى رود، ولى قرين خير و سود باشد، بى ترديد منت آن بزرگ‏تر و ارزش عطايش بيشتر است، بر خلاف چيزى كه از آن انتظار خير و رحمت مى رود، چنين چيزى گر چه از آن انتظار دلخوشى و شادمانى مى رود، اما به حد دل خوشى و شادمانى چيزى نمى‏رسد كه از آن انتظار شر و آسيب مى رود، اما وسيله رحمت و نعمت الهى مى گردد/

جاحظ درباره گزينش دقيق واژه‏ها در قرآن مى گويد:

<و همچنين واژه<المطر»(باران) در قرآن فقط در موارد انتقام به كار رفته است، در حالى كه اكثر علما و خواص و همين گونه عوام، ميان اين واژه(المطر) و واژه(الغيث) تفاوتى قايل نيستند.»(13)

در حقيقت<الغيث» تنها در جايگاه رحمت و نعمت استمعال شده است همانند<الريح» در موردى كه ذكر شد، در واقع ميان<الغيث» و <الاغاثه» كه به معنى كمك و يارى رسانيدن است ارتباط كامل است، از اين روبكارگيرى واژه<الغيث» در موردى كه باران رحمت به بار دارد و خير به بار مى آورد، نشانگر تناسب دقيق ميان لفظ و معنا است/

خداوند مى فرمايد:

<ان الله عنده علم الساعْ و ينزل الغيث و يعلم ما فى الأرحام و ما تدرى نفس ماذا تكسب غداً و ما تدرى نفس باى ارض تموت»(لقمان، 31 / 34)/

در حقيقت، خداست كه علم‏[ به‏] قيامت نزد اوست، و باران را فرو مى فرستد، و آنچه را كه در رحمهاست مى داند و كسى نمى‏داند فردا چه به دست مى آورد، و هر كسى نمى‏داند در كدامين سرزمين مى ميرد. در حقيقت خداست‏[ كه‏] داناى آگاه است/

و مى فرمايد:<و هو الذى ينزل الغيث من بعد ما قنطوا و ينشر رحمته و هو الوالى الحميد»(شورى، 42 / 28)/

و اوست كسى كه باران - پس از آن كه‏[ مردم‏] نوميد شدند - فرو مى بارد، و رحمت خويش را مى گستراند و هموست سر پرست ستوده/

و مى فرمايد:<ثم يأتى من بعد ذلك عام فيه يغاث الناس و فيه يعصرون»(يوسف، 12 / 49).<آن گاه پس از آن، سالى فرا مى رسد كه به مردم در آن‏[ سال‏] باران مى رسد و در آن آب ميوه مى گيرند.»

اين در حالى است كه واژه<المطر» فقط در مقام عذاب كردن و ترسانيدن آورده مى‏شود درست همچون واژه<الريح» مثل آيات ذيل:

<و امطرنا عليهم مطراً فانظر كيف كان عاقبْ المجرمين.»(اعراف، 7 / 84)/

و برسد آنان بارش (از مواد گوگردى) بارانديم پس فرجام گندكان حببان بود/

<فجعلنا عاليها سافلها و افطفرنا عليهم حجارْ من سجيل» حجر، 15/74 و آن شر را زيرو كرديم و بر آنان سنگهايى را سنگ گل بارانديم»/

<و لقد اتوا على القريْ التى امطرت مطر السؤ أفلم يكونوا يرونها بل كانوا لا يرجون نشورا»(فرقان، 25 / 40).

<قطعاً بر شهرى كه باران بلا بر آن بارانده شده گذاشته‏اند؛ مگر آن را نديده‏اند؟[ چرا] ولى اميد به زنده شدن ندارند.»

<و امطرنا عليهم مطراً فسأ مطر المنذرين»(شعرأ، 26 / 173 و نمل، 27 / 58)/

<و بر[ سر] آنان بارانى‏[ از آتش گوگرد] فرو ريختيم. و چه بد بود باران بيم داده شدگان.»

چنانچه واژه<سمك» در قرآن در موضعى غير از موضع بيان نعمت بيايد،<الحوت» ناميده مى شود و معنى<الحيتان» نيز همان<السمك» يعنى ماهى است، عرب نيز اغلب<الحوت» را به معنى<السمكْ»(14)به كار مى‏برد/

قرآن كريم مى فرمايد:<و سالهم عن القريْ التى كانت حاضرْ البحر اذ يعدون فى البست اذ تأتيهم حيتانهم يوم سبتهم شرعاً و يوم لا يسبتون لا تأتيهم كذلك نبلوهم بما كانوا يفسقون»( اعراف، 7 / 163)/

<و از اهالى آن شهرى كه كنار دريا بود، از ايشان جويا شد: آن گاه كه به‏[ حكم‏] روز شنبه تجاوز مى كردند؛ آن گاه كه روز شنبه آنان، ماهى هايى شدن روى آب مى آمدند، و روزهاى غير شنبه به سوى آنان نمى‏آمدند، اين گونه ما آنان را به سبب آنكه نا فرمانى مى كردند،

مى آزموديم.»

و نيز مى فرمايد:<فالتقمه الحوت و هو مليم»(صافات، 37 / 142)/

<و عنبر ماهى او را بلعيد در حالى كه او نكوهش گر خويش بود. و<الحوث» در اينجا همان ماهى عظيم الجثه است.»

و چنانكه<الحوت» در موضع بيان نعمت و منت آورده شود آن را<الحم الطرى» يعنى گوشت تازه مى نامند/

خداوند مى فرمايد:<و هو الذى سخر البحر لتأكلوا منه لحماً طرياً و تسخرجوا منه حليْ تلبسونها وترى الفلك مواخر فيه و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون»(نحل، 16 / 14).

<و اوست كه دريا را مسخر گردانيده تا از آن گوشت تازه بخوريد، و پيرايه‏اى كه آن را مى پوشيد از آن بيرون آوريد. و كشتى‏ها را در آن شكافنده‏[ آب‏] مى بينى، و تا از فضل او بجوييد و باشد كه شما شكر گزاريد.»

مسأله قابل توجه ديگر اين كه هر گاه ذكر جوشيدن آب از زمين به ميان آمده، با فعل<فجر» از آن ياد شده و هر گاه بيرون زدن آب از سنگ مد نظر بوده از فعل<انبجس» استفاده شده است، راغب اصفهانى در مفردات به اين نكته اشاره كرده مى گويد:<در مورد آب سه لفظ بجس المأ و انبجس و انفجر به كار برده شده، اما<انبجاس» بيشتر درباره جوشيدن آب از چيزى تنگ و<انفجار» يا در همان مورد<انبجاس» و يا در موضع جهيدن آب از چيزى گشاده استعمال شده است. از اين رو خداوند مى فرمايد:<فانبجست منه اثنتا عشرْ عيناً»(اعراف، 7 / 160)<از آن دوازده چشمه جوشيد.»

و در موضع ديگرى مى فرمايد:<فانفجرت منه اثنتا عشرْ عيناً»(بقره، 2 / 60)<از آن دوازده چشمه جوشيد.»

<كه در هر دو مورد از جوشيدن آب از معبرى تنگ خبر مى دهد. و در جاى ديگر مى فرمايد:<و فجرنا خلا لهما نهراً»(كهف، 18 / 33)<ميان آن دو نهرى جوشانديم.»

و يا مى فرمايد:<و فجرنا الارض عيونا»(قمر، 54 / 12)<چشمه‏هاى زمين را جوشانيديم.»

و نفرمود<بجسنا»(15)

بدين ترتيب مشخص مى شود كه تمام واژه‏هاى قرآن كريم در جايگاه مناسب خويش آمده است و در نهايت دقت، معناى خود را الهام مى بخشند، تا جايى كه اگر واژه ديگرى جاى آن قرار گيرد نمى‏تواند معناى نخست را افاده كند/

گر چه تفاوت‏هاى ظريفى ميان معانى واژه‏هاى قرآن وجود دارد، اما هر كدام از اين واژه‏ها معناى مستقل خود را دارند و برجستگى و درخشش خود را دارند كه اين برجستگى و درخشش در ضمن دو جمله نمايان‏تر مى‏شود گاهى تك واژه‏اى بر معانى متعددى دلالت مى كند، كه هر كدام از آن‏ها از سياق كلام يا به اصطلاح از بستر سخن دريافت مى‏شود به عنوان مثال واژه<السمأ» بر معانى مختلفى اطلاق مى شود از جمله بر<سقف»،<ابر»،<باران»،<چيزى مشخص»،<مسير»،<جهت» و <فضاى» گسترده».

اما چنانچه واژه زمين<الارض» با آسمان - چه مفرد<السمأ» و چه جمع<السموات» - بيايد، منظور از آن همين سياره است كه بر روى آن زندگى مى كنيم و هر گاه واژه زمين<الارض» تنها و بدون ذكر<السمأ» يا<السموات» استعمال شود، مقصود از آن بخش معينى از زمين است، همان گونه كه در سوره يوسف مى فرمايد:

<قال اجعلنى على خزائن الأرض انى حفيظ عليم»(يوسف، 12 / 55)/

[يوسف‏] گفت:<مرا بر خزانه‏هاى اين سرزمين بگمار، كه من نگهبانى دانا هستم.»

و نيز مى فرمايد:<و كذلك مكنا ليوسف فى الأرض يتبوا منها حيث يشأ نصيب برحمتنا من نشأ و لا نضيع اجرا المحسنين»(يوسف، 12 / 56)/

<و بدين گونه يوسف را در سرزمين مصر قدرت داديم، كه در آن هر جا كه مى خواست سكونت مى كرد. هر كه را بخواهيم به جهت خود مى رسانيم و اجر نيكوكاران را تباه نمى‏سازيم.»

ترديدى نيست كه مقصود از واژه<الارض» در دو آيه ياد شده همه كره زمين نيست، بلكه آن سرزمينى معينى است كه در حوزه حكومت مصر در آن زمان بوده است/

گاهى مسأله عكس اين است و مثلاً برخى واژه‏هاى متباين با هم در قرآن ديده مى شود كه در مواضع مختلف به معنى واحدى آمده‏اند، واژه‏هايى همچون: <خلق»،<جعل»<ابدع»،<فطر» و مشتقات آنها، تمامى اين واژه‏ها بر آفرينش و پديد آوردن بدون الگو و نمونه پيشين دلالت دارند/

راغب اصفهانى درباره واژه<خلق» مى گويد:<اصل واژه<الخلق» سنجش اندازه‏گيرى درست است و نيز بر آفريدن بدون الگو و تقليد دلالت دارد/

خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد:

<خلق السموات و الأرض» يعنى آن دو را - بدون الگو - ابدع كرد و آفريد، به دليل آيه ديگرى كه مى فرمايد:<بديع السموات و الأرض»<بقره، 2 / 117) يعنى ابداع كننده و آفريننده آسمانها و زمين را، و خلق از نوع ابداع يا آفرينش، صرفاً از آن خدا است و بس، از اين رو در تفاوت ميان خود و بندگان مى فرمايد:

<أفمن يخلق كمن لا يخلق أفلا تذكرون»(16)(نحل، 16 / 17)/

<آيا كسى كه مى آفريند مانند آن كسى است كه نمى‏آفريند، اين را متذكر نمى‏شويد.»

درباره<الابداع» مى گويد: ابداع پديد آوردن چيزى است و اين واژه هرگاه درباره خداوند به كار برده شود منظور پديد آوردن بدون ابزار، ماده، زمان و مكان است و اين معنا را جز درباره خداوند نمى‏توان به كار برد چرا كه پديد آوردن و نو آورى از آن سازنده حقيقى است مانند آن جا كه مى فرمايد:<بديع السموات و الأرض»(17)پديد آورنده آسمانها و زمين.و درباره واژه<جعل» مى گويد: جعل، در ميان افعال هم معناى خود مثل:<فعل» و <صنع» كلى‏تر است و بر پنج وجه آمده است. دوم از معانى آن<أوجد» است كه متعدى به يك مفعول است. مانند آيه<و جعل الظلمات و النور»(انعام، 6 / 1) تاريكى و روشنايى را به وجود آورد. معنى سوم آن ايجاد چيزى از چيز ديگر و پديد آوردنش از آن است:<و جعل لكم من الجبال اكناناً»(نحل، 16 / 81). معنى چهارم آن در آوردن چيزى به حالتى خاص است:<الذى جعل لكم الأرض فراشاً»(بقره، 2 / 22) و<جعل لكم مما خلق ظلالاً»(نحل، 16 / 81) و <جعل القمر فيهن نوراً(نوح، 71 / 16) (18)و درباره واژه<فطر» مى گويد:<اصل اين واژه به معنى شكاف طولى است، خداوند مى فرمايد:<هل‏ترى من فطور»(ملك، 67 / 3) يعنى اختلال و كاستى چه در جهت صلاح آمدن و چه در جهت به فساد گراييدن و<فطر الله الخلق» يعنى پديد آوردن چيزى و ابداع آن به نحوى كه بتواند عملى را انجام هد. خداوند مى فرمايد:<الحمد الله فاطر السموات و الأرض»(فاطر، 35 / 1) و مى فرمايد:<الذى فطر هن»(انبيأ، 21 / 56) و <الذى فطرنا»(طه، 20 / 72) يعنى ما را پديد آورد و به وجود آورد(19)ز مخشرى نيز اين تفسير از واژه(فطر) را مبنا قرار مى دهد و براى آن به قول يكى از اعراب استناد مى جويد كه درباره چاهى با شخصى ديگر اختلاف داشت و به او مى گفت:<انا فطرتها» يعنى من آن را ساختم و پديد آوردم.(20)

درباره آفرينش آسمان و زمين، واژه<خلق» بيشتر از ساير واژه‏هايى كه بر آفريدن دلالت دارد استفاده شده است، شايد علت اين باشد كه اين واژه بيشتر از واژه‏هاى هم معنايش بر پديد آوردن دلالت مى كند. مضاف بر اين كه بنا به گفته راغب اصفهانى دلالت بر سنجش درست و صحيح دارد/

در واقع واژه<خلق» بيانگر آفرينش دقيق و سنجيده است زيرا ساختار آفرينش، ساختارى در هم و بر هم و آشفته نيست، بلكه ساختارى هنرمندانه و دقيق است كه دست خداوند تواناى حكيم آن را روى طرحى حساب شده و سنجيده پديد آورده است، از مواردى كه كمله<خالق» بيانگر ايجاد و پديد آوردن است اين آيه است كه مى فرمايد:<و من آياته الليل والنهار و الشمس و القمر لا تسجدوا للشمس و لا للقمر و اسجدولله الذى خلقهن»(فصلت، 41 / 37)/

<و از نشانه‏هاى‏[ حضور] او شب و روز و خورشيد و ماه است؛ نه براى خورشيد سجده كنيد و نه براى ماه، و آن خدايى را سجده كنيد كه آنها را خلق كرده است اگر تنها او را مى‏پرستيد.»

<و ما خلقنا السموات و الأرض و ما بينهما لا عبين»(دخان، 44 / 38)/

<و آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است به بازى نيافريده‏ايم.»

پس از واژه<خلق» كه به معنى ايجاد و پديد آوردن است، واژه<فطر» مى آيد. آن جا كه مى فرمايد:<الحمدلله فاطر السموات و الأرض»(فاطر، 35 / 1).<سپاس خداى را كه پديد آورنده آسمان و مين است.»

و آيه<قالت رسلهم افى الله شك فاطر السموات و الأرض»<ابراهيم، 14 / 10)/

پيامبرانشان گفتند:<مگر درباره خدا - پديد آورنده آسمانها و زمين - ترديدى هست؟

و آيه<قل الله فاطر السموات و الأرض عالم الغيب و الشهادْ انت تحكم بين عبادك فى ما كانوا فيه يختلفون»(زمر، 46)

<بگو: بار الها، اى پديد آورنده آسمانها و زمين،[ اى‏] داناى نهان و آشكار، تو خود در ميان بندگانت بر سر آنچه اختلاف مى كردند، داورى مى كنى.»

واژه<بديع» يعنى ابداع كننده يا پديد آورنده، دوبار با واژه‏هاى<السموات» و<الأرض» تكرار شده است، در سوره بقره مى فرمايد:

<بديع السموات و الأرض و اذا قضى امراً فانما يقول له كن فيكون»(بقره، 2 / 117)

<[او] پديد آورنده آسمانها و زمين‏[ است‏]، و چون به كارى اراده فرمايد، فقط مى گويد:<[موجود]باش»؛ پس [فورا موجود] مى شود.»

و مى فرمايد:<بديع السموات و الأرض أنى يكون له و لد و لم تكن له صاحبْ و خلق كل شئ و هو بكل شئ عليم»(انعام، 6 / 101)

<پديد آورنده آسمانها و زمين است، چگونه او را فرزندى باشد، در صورتى كه براى او همسرى نبوده، و هر چيزى را آفريده، و اوست كه به هر چيزى داناست »

همين گونه، استعمال دو فعل<جعل» و<القى» با جبال است، خداوند مى فرمايد:

<و هو الذى مد الأرض و جعل فيها رواسى و أنهاراً و من كل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين يغشى الليل النهار ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون»(رعد، 13 / 3)/

<و اوست كه زمين را گسترانيد و در آن، كوهها و رودها نهاد، و از هر گونه ميوه‏اى در آن جفت جفت قرار داد. روز را به شب مى پوشانيد. قطعاً در اين‏[ امور]براى مردمى كه تفكر مى‏كنند نشانه‏هايى وجود دارد /

و مى‏فرمايد: <والقى فى الارض رواسى أن تقيدبكم و أنهاراً و سبلاً لعلكم تهتدون» نمال، 16/15)

و در زمين كوههايى استوار افكند تا شما را نجنباند، و رودها و دره‏ها قرار داد) تا شما را خود را پيدا كنيد/

كه در موارد ياد شده از آفريدن كوهها از فعل<القى» استفاده شده، زيرا اين واژه معنى جعل دارد (21)

نظير اين را در فعل<ساق» و<ازجى» كه به معناى واحدى هستند مى بينيم (22)كه با<سحاب» به كار برده شده‏اند. خداوند مى فرمايد:

<حتى اذا أقلت سحاباً ثقالاً سقناه لبلد ميت فأنزلنا به المأ فأخرجنا به من كل الثمرات كذلك نخرج الموتى لعلكم تذكرون»(اعراف، 7 / 57)/

<تا آن گاه كه ابرهاى گرانبار را بردارند، آن را به سوى سرزمينى مرده برانيم، و از آن، باران فرود آوريم؛ و از هر گونه ميوه‏اى‏[ از خاك‏] بر آوريم. بدين سان مردگان را[ نيز از قبرها] خارج مى سازيم، باشد كه شما متذكر شويد.»

دكتر محمد احمد الغمراوى، ريشه يابى دقيقى در فرق ميان دو واژه<جعل» و<القى» دارد.وى مى گويد:

<جعل» يك دلالت كلى دارد كه تمامى انواع كوهها را شامل مى‏شود، اما دلالت واژه<القى» خاص‏تر است، اين عطيه نيز - بنا به نقل<ابوحيان» در تفسير آيه النحل - اين را لحاظ كرده و معتقد است،<القى» بيانگر اين است كه خداوند كوهها را نه از زمين بلكه از قدرت ابداع خويش پديد آورده است، البته ابن عطيه، نمى‏دانسته كه منشأ پيدايش كوهها متفاوت است و فعل<القى» به خلقت كوه هايى كه منشأ رسوبى دارند اشاره دارد، و خداوند بالفعل آن را در زمين قرار داده(افكند ه) و مواد رسوبى آن را با آبرفت رود خانه‏ها فراهم آورده، آن گاه به امر او در كنار ساحل دريا مى ريزد، و آن جا اين مواد رسوبى، فشرده و متراكم - البته به حد و اندازه‏اى كه خداوند با سنجش دقيق مقرر مى فرمايد - شده و سپس با فشار اين مواد به همديگر و برخى عوامل ديگر كوه‏هاى ساحلى سر بر مى آورند. بنابر اين خداوند كوهها را از زير زمين خلق فرموده و نوع ديگر يعنى رسوبى را بر اساس قدرت و ابداع خويش پديد آورده است، اما آن‏ها را مرحله به مرحله خلق كرده، همان گونه كه جنين را در شكم مادر طى مراحل مختلف شكل مى بخشد.(23)

خلاصه كلام اين كه ما چنانچه بخواهيم در زمينه اين واژه‏ها بحث و بررسى بيشترى داشته باشيم، مجال بيشترى مى طلبد، در ضمن لازم است روى اين نكته نيز تأكيد كنيم كه در قرآن واژه‏هاى مترادف وجود ندارد، و هيچ واژه مترادفى با واژه قرآنى نمى‏تواند دقيقاً معنى و مفهوم آن را داشته باشد، از اين واژه‏هاى قرآنى پيوسته اعجاز و برجستگى خويش را حفظ مى كنند/


 

1- مير صادقى، جمال، عناصر داستان / 83/

2- ايرانى، ناصر، داستان، تعاريف ابزارها / 189/

3- براهنى، رضا، قصه نويسى / 242/

4- حكيم، سيد محمد باقر، القصص القرآنى / 35/

5- خطيب، عبدالكريم، القصص القرآنى فى منطوقه و مفهومه / 113/

6- .حكيم، سيد محمد باقر، القصص القرآنى / 74/

7- خلف الله، محمد احمد، الفن القصص فى القرآن الكريم / 284/

8- عبدريه، سيد عبدالحافظ، بحوث فى القصص القرآن / 72/

9- خطيب، عبدالكريم، القصص القرآنى فى منطوقه و مفهومه / 116/

10- ر. د: ابومنصور ثعالبى، فقه اللغه و سر العربيه / 352، چاپ دوم، تحقيق مصطفى السقا/

11- راغب اصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن، ماده<روح»/

12- من بلاغْ القرآن / 139/

13- جاحظ، البيان و التبيين، 1 / 20، تحقيق و شرح عبدالسلام هارون، مصر، مكتبه الخانجى، چاپ دوم 1380 ه/

14- زمخشرى، الكشاف، 2 / 125/

15- معجم مفردات الفاظ القرآن، ماده(بجس)/

16- همان ماده خلق/

17- همان، ماده (بدع)/

18- همان، ماده(جعل) و نيز ر. ك: الكشاف، 2 / 4/

19- همان، ماده (فطر)/

20- الكشاف، 3 / 297/

21- همان، 2 / 404/

22- همان 3 / 70/

23- الغمراوى، الاسلام فى عصر العلم / 295/


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان نیکان و آدرس ataataee.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: